کتاب مردان دريايي


 

نويسنده:سيد حبيب حبيب پور




 
نوبت چاپ : اول 1387
تيراژ : 3000 نسخه
ناشر : نشر شاهد
مردان دريايي خاطره ي عمليات بزرگ و افتخار آفرين والفجر 8در بهمن 1364 است که به همت رزمندگان پر توان اسلام در منطقه ي فاو کشور عراق انجام گرفت.اين خاطره از زبان شهيد محمود دوستاني دزفولي فرمانده گروهان غواص گردان بلال کشور هفت ولي عصور(عج)بيان شده است که سيد حبيب حبيب پور آن را بازنويسي کرده و در ابتداي کتاب نيز آورده است:شهيد دزفولي پس از عمليات را در قالب سه نوار کاست در نشستي در منزل شهيد عارفيان و به اصرار برادران ارجمند هادي عارفانيان، عبدالامير مطيع رسول و محمد حسين در چين بازگو کرد تا گوشه اي از آن همه ايثار و شهادت را براي نسل آينده به يادگار باقي بگذارد.از آنجا که شهيد فرمانده ي گروهان غواص بوده و در بسياري از جزئيات مراحل مختلف از آموزش تا عمليات حضور فعال داشته است، توانسته است به خوبي مخاطب را با حال و هواي رزمندگان اسلام آشنا سازد.سوز و گدازي که در بيان او در تاسف از شهادت دوستان و همرزمانش يافت مي شود، بارعاطفي و احساسي خاطره را بيشتر کرده و بر جذابيت آن افزوده است حبيب پور اميدوار است اين کتاب توانسته باشد گوشه هايي از آن همه فداکاري و شجاعت آميخته با عرفان و معنويت رزمندگان اسلام را به تصوير بکشد و نسل امروز و فردا را با حماسه هاي هشت سال دفاع مقدس آشنا سازد.مانور شب آخر آغاز شد.گروهان غواص با تمام تجهيزات خود وارد عمل شد و از اولين نيروهايي بود که به آب زد.آنجا همگي دريافتيم که هيچ تواني نداريم.اين را از فرماندهي گردان تا اخرين نفر از نيروها دريافته بودند و آن شب همگي به اين پي برديم که اگر قرار است کاري شود، بايد خدا انجامش دهد، نه ما.در آن شب، خودم -که خيلي آموزش ديده بودم -زير آب رفتم.بيشتر بچه ها مثل من اذيت شدند، چون اگر يک لحظه فين نمي زدند، زير آب مي رفتند.مانور را، به هر قيمتي بود، انجام داديم و بحمدا...خوب اجرا شد.دسته ي شهيد حميد کياني، بدون اطلاع ديگران، خط شکن و اول شناخته شد و همت و ثبات قدم و استواري او باعث شد که کسي جز او را اول قرار ندهيم.خودش هم بارها گفته بود :«محمود!نکند من نفر دوم نيروهاي خط شکن باشم.اگر خودت جلوي من باشي، باش، ولي کس ديگري جلوتر از من نباشد!»آن شب بچه ها نيم ساعت در ساحل خوابيده و از شدت سرما يخ زده بودند و مي لرزيدند.لباس ها حتي تا شب آخر هم کامل نبودند.بعد از پايان مانور، با قايق، بچه ها را به مقر آورديم.همان شب بچه ها را روي اسکله به خط کردم و براي آنها سخن گفتم.به آنها گفتم:«بچه ها!خودتان همه چيز را ديديد و دريافتيد ما که 45 روز دوره ديده ايم، در عمل هيچ نبوديم.»
منبع:شاهدجوان شماره52